اینجا ثبتش میکنم که یادم بمونه همراهی رو در حقم تموم کردی. هر بار زمین خوردم کمکم کردی بلند بشم و یادم آوردی که هوامو داری. گفتی باید ادامه بدی، جایی برای رها کردن نیست. باید ادامه بدی و به سرانجام برسونیش. راهو نشونم دادی و بهم ثابت کردی روشناییای اون جلو هست و میتونم برسم بهش.
یادم بمونه اونقدر باورم داشتی که زور باورت به تموم دست کم گرفتنم توسط همه، حتی خودم میچربید. تو تموم روزایی که خودمو باختم و تا مرز جا زدن پیش رفتم تو باورم داشتی و نذاشتی دست بکشم. تو تموم اون روزا دستمو گرفتی، قدم قدم جلو بردیم و راه رفتن رو از نو یادم دادی.
گفتی نشد و نمیشه وجود نداره. امکان نداره وقتی اینقدر تلاش میکنی به دستش نیاری. راهمو روشن کردی تا این مسیرو کورمال کورمال جلو نرم.
هربار که ناامید شدم آروم و بیصدا بذر امید رو کاشتی تو دلم و آبیاریش کردی.
باورم کردی وقتی هیچکس، مطلقا هیچکس باورم نداشت. وقتی همه تحقیرم میکردن و میگفتن در اون حد و اندازه نیستی گفتی من قد تواناییتو دیدم و از اعماق قلبم به تواناییت باور دارم. وقتی همه ازم قطع امید کردن گفتی آوا من بهت امید راسخ دارم. وقتی همه از نشدن میگفتن تو بودی که حرف از شدن زدی. اون لحظههایی که حس میکردم رو این سیاره فقط اکسیژن حروم میکنم تشویقم کردی، نشونم دادی تا کجای راهو اومدم و نشونهها رو بهم یادآوری کردی.
خستگیهام رو بدون اینکه به زبون بیارم فهمیدی و راهحل جلوم گذاشتی. بار خستگیم رو به دوش کشیدی، زحمت خودت رو زیاد کردی و از اعتبارت مایه گذاشتی تا بتونم میون اینهمه دویدن نفسی تازه کنم.
نوشتم تا یادم باشه استادی رو در حق من تموم کردی. هرچه یک استاد باید داشته باشه رو تمام و کمال داشتی. کمکم کردی خودمو، راهمو پیدا کنم و به خودم اعتماد کنم. تو تاریک ترین روزام، وقتی که شکست پشت شکست اومد برام، برای منی که شکستهای کمی رو تجربه کرده بودم و حالا وقتی زیاد شدن باختم خودمو و مات و مبهوت فقط تماشا میکردم، یه روزنهی نور ساختی تا ببینم این تاریکی ابدی نیست و روشنایی هرچقدر دور، وجود داره.
درباره این سایت